فرشته های آسمانی

یلدامبارک

    همه لحظه های پایانی پائیزتان پر از    خش خش آرزوهای قشنگ    بعدا میام وبراتون از شب یلدامینویسم ...
30 آذر 1392

اندر حوالات دندان مارال

دیروز : مائده مامان بیا ببین دندون مارال لق شده ! مارال:  وای مامان من چیکار کنم حالا دندونم مبخواد بیفته من که از قبل میدونستم مارال از افتادن دندون بدش میاد بهش گفتم خوب مبارکه  عروسکم این یعنی اینکه بزرگ شدی دندون دائمی درمیاری مائده : وای مامان خیلی دوندونش بامزه هست خیلی کوچولو گفتم بعد که افتاد بده بمن واما مارال با نگرانی : مامان چیکارکنم اگه افتاد رفت تو گلوم وای اصلا کی میخواد اینو بکنه چقدر درد داره خون میاد نمیتونم غذا بخورم گفتم الان که خیلی لق نشده بعدش هم درد نداره مارال: ولی مائده میگه خیلی درد داره  اگه همه دندونام باهم بیفته چی؟؟؟ مائده : باهم که نمیفته یکیش صبح شاید یکیش ظهر یکیش شب بیفته ...
24 آذر 1392

روزهای پرمشغله

سلام بعداز مدتها دوباره اومدم راستش یه مدت خیلی گرفتار شدم بعدا سر فرصت خاطره این روزا رو مینویسم اما بطور خلاصه هفته پر مشغله ایی بود جمعه پیش هم تولد جناب بابا بود که خودم یه کیک درست کردم وخاله اینا ودایی ومامان جون اینا مهمونم بودند این جمعه هم که تولد مائده عزیزم هست البته امسال تولدش رو قبل ازماه محرم توی مدرسه گرفت و گفت بجای خونه پیش دوستام میخوام تولد بگیرم  هفته قبل هم  که تولد جناب بابا بود کادوی مائده هم دادند چون دیگه نمیخواستیم تولد بگیرم اما من برای سوپرایزشدن میخوام این جمعه ایشالله یه تولد چند نفره بگیرم بعدا میام وبراتون مینویسم فعلا تا بعد
6 آذر 1392
1